سید شهیدان اهل قلم
کلام اول
شهید سید مرتضی آوینی (رحمت الله علیه)، اهل اندیشه و قلم بود و با فرهنگ و هنر انس داشت. با قرآن و نهج البلاغه و کلام معصومین (علیهم السلام) زندگی می کرد و به پاس تلاش خالصانه اش، انوار حکمت بر قلب او جاری بود. علاوه برشناخت فرهنگ دینی، ماهیت فرهنگ و تمدن غرب را می شناخت و می دانست که شناخت مبانی نظری و فلسفی و سیرتاریخی تمدن جدید، لازمه مقابله با تهاجم فرهنگی غرب است. عمق اندیشه، قدرت بیان و قلم زیبای او چنان بود که مقام معظم رهبری (مدظله العالی) او را (سید شهیدان اهل قلم) خواندند این تعبیر زیبا، در کمال ایجاز و صراحت ابعاد مختلف شخصیت آن شهید را بازگو می کند.
شهید از نگاه همسر
ایشان زیاد اهل محبت نبودند. در زندگی خانوادگی هم، جز عشق از او بروز نمی کرد. به طوری که هنگامی که در خانه بودند جز عشق و مهربانی نسبت به همه ی اعضای خانواده، من چیزی از ایشان نمی دیدم. همان طور که همان اطلاع دارند، بسیار به نماز اول وقت اهمیت می دادند. نماز شب شان تقریبا در هیچ شرایطی ترک نمی شد. ایشان همیشه با وضو بودند. احساس می کردم که زندگی ایشان سراسر جلوه ی عشق بود و وضو گرفتن هم شاید یک معنی اش این بود، یعنی همیشه خودشان را در حضور خداوند احساس می کردند و شاید تمام زندگی برایشان حالت نماز خواندن داشت.
دست نوشته هایی از شهید سید مرتضی آوینی
دست نوشته 1ول
برخیز برادر، برخیز. قافله ی کربلا روانه است و آواز جرس که از باطن ملکوتی انسان بر می آید، عشاق حرم را فرا می خواند. اما برادر، می دانی که حب حسین (علیه¬السلام) در دلی بیدار می شود که از خود و آنچه دوست دارد در راه خدا گذشته باشد. بسیجی عاشق کربلاست، و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نام ها.نه، کربلا حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین(علیه-السلام) راهی به سوی حقیقت نیست. کربلا، ما را نیز در خیل کربلاییان بپذیر. ما می آییم تا برخاک تو بوسه زنیم و آنگاه روانه دیار قدس شویم.
دست نوشته دوم
عقل می گوید: بمان و عشق می گوید: برو، و این هر دو، عقل و عشق را خداوند آفریده است، تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود. اگرچه عقل نیز اگر پیوند خویش را با چشمه خورشید نبرد، عشق را در راهی که می رود تصدیق خواهد کرد. آن جا دیگر میان عشق و عقل هیچ فاصله ای نیست... یاران! این قافله عشق است و این راه که به سرزمین «طف» در کرانه «فرات» می رسد، راه تاریخ است و هر بامداد، این بانگ از آسمان می رسد که الرحیل! الرحیل! از رحمت خدا به دور است هر که این باب شیدایی را بر مشتاقان لقای خویش ببندد. این دعوت آسمانی، فیضانی است که علی الدوام، زمینیان را به سوی آسمان می کشد. بدان که سینه تو نیز آسمان لایتناهی است، با قلبی که در آن چشمه خورشید می جوشد و گوش کن که چه خوش تر نمی دارد: «حسین حسین حسین حسین!» ... یاران! شتاب کنید که زمین نه جای ماندن است که گذرگاه است. گذر از نفس به سوی رضوان حق. هیچ شنیده ای که کسی درگذرگاه، رحل اقامت بیفکند و مرگ نیز در این جا چنان با تو نزدیک است، که در کربلا... اگر دهر بخواهد با کسی وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسین (علیه السلام) که از من و تو شایسته تر است. الرحیل! الرحیل! یاران شتاب کنید. بسیجی عاشق کربلاست و کربلا را تو مپندار که شهری است در میان شهرها و نامی است در میان نامه ها. نه! کربلا، حرم حق است و هیچ کس را جز یاران امام حسین (علیه السلام) راهی به سوی حقیقت نیست... ما سرگردان های مدار نفس را چه می رسد که از ستارگان کهکشان حسین (علیه السلام) سخن بگوییم؟ ما را چه می رسد که از ساکنان حریم قدس و شاهدان محفل قدس سخن بگوییم.
منبع: ماهنامه ی دیدار آشنا
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}